ما دهه ی هفتادی ها هم بیست ساله شدیم!
من جز اولین متولدین دهه ی هفتاد هستم. متولد نیمه ی اول سال هفتاد. مرداد امسال من هم بیست ساله می شوم و به قول خیلی ها آغاز دهه ی سوم زندگی ام را جشن می گیرم.
من یک دهه ی هفتادی هستم ولی هادی و هدی را هم دیده ام! از مدرسه ی موش ها و سندباد هم لذت برده ام. هیچ خاطره ای از چوبین یا مورچه و مورچه خوار ندارم ولی پپرو، پسر کوهستان را دیده ام!
از جنگ چیزی به خاطر ندارم ولی (باور کنید) من و همسالان هم آنرا حس کرده ایم!
من یک دهه ی هفتادی هستم، به قول شما مال عصر دیجیمون ها و بازی های کامپیوتری هستم، زیر توپ و خمپاره لی لی بازی نکرده ام ولی من هم حسنک کجایی و تصمیم کبری را خوانده ام.
اینک منم! یک دهه ی هفتادی که مرداد امسال بیست ساله می شوم و آغاز دهه ی سوم زندگی ام را جشن می گیرم!
نوبت ماست که بنویسیم از نوستالژیهایمان! از دفترهای سیمی و پاپکو و (ِی)جدا! از بستنی ها و خاله بهار از رنگین کمان (سری اول) و چرا و حتی از دیجیمون ها و بازی های کامپیوتری!
بنویسیم از قیصر امین پور و سروش نوجوان و مجله ی دوست و اینکه چه طور کودکی و نوجوانیمان را پر کردند.
بنویسیم از بزرگترهایی که مدام ما را به چیزهایی که نبودیم متهم کردند! به نداشتن هیچ سهمی در انقلاب به نداشتن هیچ خاطره ای، به...
اکنون دیگر نوبت ماست! نوبت ما دهه ی هفتادی ها! بکشید کنار دهه ی شصتی ها، ما دهه ی هفتادی ها در راهیم! از این پس ما جونان این مملکتیم!
خدایتان سپاس
پ.ن:و من هنوز هستم!